پردیس علم

حوزه تمدن ساز و طلبه آرمانی ذیل نگاه استاد شهید مطهری (ره)

پردیس علم

حوزه تمدن ساز و طلبه آرمانی ذیل نگاه استاد شهید مطهری (ره)

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۰ آذر ۹۷، ۱۲:۰۵ - نگار جهانشاهی
    عالی

سه شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۷، ۰۹:۳۸ ق.ظ

۰

استاد مطهری در کلام خودش

سه شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۷، ۰۹:۳۸ ق.ظ

توصیف سیر علمی استاد از زبان خودشان

 

ایشان در کتاب علل گرایش به مادی گری برای تجدید چاپ کتاب برای هشتمین بار مقدمه بیان میکنند که در ضمن آن مقدمه سیر علمی خود را بیان میدارند تا برسند به اینکه چطور به افکار مادیین آشنایی پیدا کردند:

 

«تا آنجا که من از تحوّلات روحى خودم به یاد دارم از سنّ سیزده سالگى این دغدغه در من پیدا شد و حسّاسیت عجیبى نسبت به مسائل مربوط به خدا پیدا کرده بودم. پرسشها- البتّه متناسب با سطح فکرى آن دوره- یکى پس از دیگرى بر اندیشه‏ام هجوم مى‏آورد. در سالهاى اوّل مهاجرت به قم که هنوز از مقدّمات عربى فارغ نشده بودم، چنان در این اندیشه‏ها غرق بودم که شدیداً میل به «تنهایى» در من پدید آمده بود. وجود هم حجره را تحمّل نمى‏کردم و حجره فوقانى عالى را به نیم حجره‏اى دخمه مانند تبدیل کردم که تنها با اندیشه‏هاى خودم بسر برم. در آن وقت نمى‏خواستم در ساعات فراغت از درس و مباحثه به موضوع دیگرى بیندیشم، و در

                        مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏1، ص: 441

واقع، اندیشه در هر موضوع دیگر را پیش از آنکه مشکلاتم در این مسائل حل گردد، بیهوده و اتلاف وقت مى‏شمردم. مقدّمات عربى و یا فقهى و اصولى و منطقى را از آن جهت مى‏آموختم که تدریجاً آماده بررسى اندیشه فیلسوفان بزرگ در این مسأله بشوم.

به یاد دارم که از همان آغاز طلبگى که در مشهد مقدّمات عربى مى‏خواندم، فیلسوفان و عارفان و متکلّمان- هر چند با اندیشه‏هایشان آشنا نبودم- از سایر علما و دانشمندان و از مخترعان و مکتشفان در نظرم عظیم‏تر و فخیم‏تر مى‏نمودند تنها به این دلیل که آنها را قهرمانان صحنه این اندیشه‏ها مى‏دانستم. دقیقاً به یاد دارم که در آن سنین که میان 13 تا 15 سالگى بودم، در میان آن همه علما و فضلا و مدرّسین حوزه علمیّه مشهد، فردى که بیش از همه در نظرم بزرگ جلوه مى‏نمود و دوست مى‏داشتم به چهره‏اش بنگرم و در مجلسش بنشینم و قیافه و حرکاتش را زیر نظر بگیرم و آرزو مى‏کردم که روزى به پاى درسش بنشینم، مرحوم «آقا میرزا مهدى شهیدى رضوى» مدرّس فلسفه الهى در آن حوزه بود. آن آرزو محقّق نشد، زیرا آن مرحوم در همان سالها (1355 قمرى) در گذشت.

پس از مهاجرت به قم گمشده خود را در شخصیّتى دیگر یافتم. همواره مرحوم آقا میرزا مهدى را بعلاوه برخى مزایاى دیگر در این شخصیّت مى‏دیدم؛ فکر مى‏کردم که روح تشنه‏ام از سرچشمه زلال این شخصیّت سیراب خواهد شد. اگر چه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از «مقدّمات» فارغ نشده بودم و شایستگى ورود در «معقولات» را نداشتم، امّا درس اخلاقى که وسیله شخصیّت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته مى‏شد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود نه اخلاق به مفهوم خشک علمى، مرا سرمست مى‏کرد. بدون هیچ اغراق و مبالغه‏اى این درس مرا آنچنان به وجد مى‏آورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شدیداً تحت تأثیر آن مى‏یافتم.

بخش مهمّى از شخصیّت فکرى و روحى من در آن درس- و سپس در درسهاى دیگرى که در طىّ دوازده سال از آن استاد الهى فرا گرفتم- انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و مى‏دانم. راستى که او «روح قدسى الهى» بود.

تحصیل رسمى علوم عقلى را از سال 23 شمسى آغاز کردم. این میل را همیشه در خود احساس مى‏کردم که با منطق و اندیشه مادّیین از نزدیک آشنا گردم و آراء و عقاید آنها را در کتب خودشان بخوانم. دقیقاً یادم نیست، شاید در سال 25 بود که با

                        مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏1، ص: 442

برخى کتب مادّیین که از طرف حزب توده ایران به زبان فارسى منتشر مى‏شد و یا به زبان عربى در مصر- مثلًا- منتشر شده بود آشنا شدم. کتابهاى دکتر تقى ارانى را هر چه مى‏یافتم به دقّت مى‏خواندم و چون در آن وقت به علّت آشنا نبودن با اصطلاحات فلسفى جدید فهم مطالب آنها بر من دشوار بود، مکرّر مى‏خواندم و یادداشت برمى‏داشتم و به کتب مختلف مراجعه مى‏کردم. بعضى از کتابهاى ارانى را آنقدر مکرّر خوانده بودم که جمله‏ها در ذهنم نقش بسته بود. در سال 29 یا 30 بود که کتاب اصول مقدّماتى فلسفه ژرژ پولیتسر استاد دانشکده کارگرى پاریس به دستم رسید. براى اینکه مطالب کتاب در حافظه‏ام بماند، همه مطالب را خلاصه کردم و نوشتم. هم اکنون یادداشتها و خلاصه‏هایى را که از آن کتاب و کتاب ماتریالیسم دیالکتیک ارانى برداشته‏ام، دارم.

در سال 29 در محضر درس حضرت استاد، علّامه کبیر آقاى طباطبایى روحى فداه که چند سالى بود به قم آمده بودند و چندان شناخته نبودند، شرکت کردم و فلسفه بوعلى را از معظّم له آموختم و در یک حوزه درس خصوصى که ایشان براى بررسى فلسفه مادّى تشکیل داده بودند نیز حضور یافتم. کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم- که در بیست ساله اخیر نقش تعیین کننده‏اى در ارائه بى‏پایگى فلسفه مادّى براى ایرانیان داشته است- در آن مجمع پربرکت پایه گذارى شد.

براى من که با شور و شوق و علاقه زائد الوصفى فلسفه الهى و فلسفه مادّى را تعقیب و مطالعه و بررسى مى‏کردم، در همان سالها که هنوز در قم بودم مسلّم و قطعى شد که فلسفه مادّى واقعاً فلسفه نیست و هر فردى که عمیقاً فلسفه الهى را درک کند و بفهمد، تمام تفکّرات و اندیشه‏هاى مادّى را نقش بر آب مى‏بیند و تا امروز که بیست و شش سال از آن تاریخ مى‏گذرد و در همه این مدّت از مطالعه این دو فلسفه فارغ نبوده‏ام، روز به روز آن عقیده‏ام تأیید شده که فلسفه مادّى فلسفه کسى است که فلسفه نمى‏داند.

از همان اوایل که به مطالعه این دو فلسفه پرداختم، سعى‏ام این بود که وجوه اختلاف این دو فلسفه را دقیقاً و عمیقاً درک کنم. مى‏خواستم بدانم راه این دو فلسفه در کجا از هم جدا مى‏شود و نقطه اصلى اختلاف نظر کجاست؟ آنچه خودم در این جهت مى‏فهمیدم این بود که نقطه اصلى اختلاف نظر، دایره «وجود» و «واقعیّت» است.

مادّى، واقعیّت و وجود را در انحصار آنچه مادّى است- یعنى در انحصار آنچه جسم و

                        مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏1، ص: 443

جسمانى است، آنچه به نحوى داراى ابعاد مکانى و زمانى است، آنچه دستخوش تغییر و تحوّل است، آنچه قابل اشاره حسّیه است، آنچه محدود و نسبى است- مى‏داند و به واقعیّتى و راى این واقعیّتها قائل نیست. امّا الهى، واقعیّت و وجود را در انحصار این امور نمى‏داند؛ این امور را بخشى از واقعیّت مى‏شمارد نه تمام واقعیّت.

الهى برخلاف مادّى به واقعیّات غیر مادّى و نامحسوس و مجرّد از زمان و مکان و حرکت، به واقعیّت ثابت و جاودانه، ایمان دارد. پس مکتب مادّى مکتب انحصار است و مکتب الهى مکتب ضدّ انحصار.


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی